نویسنده: نجف لک‌زایی

 

قبل از تبیین نقش‌ نیروهای مذهبی در تحولات ایران معاصر، پاسخ به این سؤال ضروری است که چگونه ایرانیان به تشیع گرایش یافتند؟ در سال شانزدهم هجری و همزمان با حکومت خلیفه‌ی دوم، اسلام به ایران وارد شد. در آن ایام هنوز از دو مذهب شیعه و سنی آن‌گونه که امروز شناخته شده‌اند - خبری نبود. این دو مذهب بعدها در یک فرآیند تاریخی و به مرور زمان از هم متمایز گردیدند. به تعبیر امروزی می‌توان گفت که در آن ایام، دو جناح مطرح بود: پیروان حضرت علی (علیه السلام) و پیروان عثمان. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خصوص پیروان امام علی (علیه السلام) تعبیر شیعه را به کار بردند و لذا این اصطلاح برای این گروه خاص به مرور نهادینه شد. امروزه خلفای نخستین، بنی‌امیه و بنی‌عباس در ذیل گروه اهل سنت قرار می‌گیرند؛ در حالی که در اوایل، اختلافات جدی بین آنها مطرح بود، تا آنجا که امویان به دست عباسیان ساقط شدند.
سؤال اساسی این است که علی‌رغم ورود اسلام به ایران در دوره‌ی خلفا و با توجه به اینکه راغب ایرانیان در قرون اولیه‌ی هجری جزء اهل سنت بودند، چگونه شد که هم اینک شاهد اکثریت ایرانیان شیعی می‌باشیم؟ در اینجا بحث کلامی مطرح نیست، بلکه باید این مسئله از جنبه‌ی تاریخی بررسی شود که بر اساس کدام فرآیند تاریخی، اغلب ایرانیان شیعه شدند؟ توجه به این سؤال از دو جنبه حائز اهمیت است: 1. شیعه مهم‌ترین نیروی مؤثر در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران معاصر بوده است؛ 2. از پاسخ‌های نادرست و افسانه‌ای برخی از معاصران به این سؤال، این تصور در ذهن می‌رسد که اساساً، گویا تشیع، قرائتی از اسلام اصیل نیست.
در خصوص سؤال فوق، دو دسته پاسخ ارائه شده است:
1. پاسخ‌های نادرست و افسانه‌ای؛
2. پاسخ صحیح و منطقی.
در اینجا ضمن طرح چند پاسخ افسانه‌ای و نقد آنها، پاسخ صحیح را ارائه می‌کنیم.

پاسخ‌های نادرست و افسانه‌ای

پاسخ اول

از جمله پاسخ‌های نادرست و در عین حال مشهور، آن است که ازدواج امام حسین (علیه السلام) با شهربانو، دخترِ یزدگرد سوم از سلسله‌ی ساسانی، باعث علاقه‌ی ایرانیان به اهل بیت (علیهم السلام) و تشیع ایرانیان شده است.
در نقد این پاسخ می‌توان گفت که اولاً، اساساً چنین داستانی صحیح نیست؛ (1) ثانیاً، بر فرض صحت این داستان، لازمه‌اش آن است که ایرانیان به سلسله‌ی ساسانیان علاقه داشته باشند، در حالی که اجازه دادند تا این سلسله به راحتی فروبپاشد و حتی یزدگرد نیز فرار کرده و در شهرهای مختلف ایران آواره گردد و سرانجام به دست آسیابانی در مَرو کشته شود.
پاسخ شهید مطهری در این باره چنین است: تعدادی از امویان هم با ساسانیان پیوند زناشویی بستند؛ پس چرا ایرانیان به امویان علاقه‌مند نشدند؟
در خصوص خود شهربانو نیز افسانه‌های زیادی مطرح است؛ از جمله آنکه وی در روز عاشورا بر اسبی سوار شد و به ایران آمد. سربازان اموی وی را تعقیب کردند. هنگامی که وی به کوه‌های اطراف تهران رسید، به جای آنکه بگوید: یا هو مرا دریاب، اشتباهاً گفت: یا کوه مرا دریاب. کوه شکافته شد و ایشان با اسب وارد شکاف کوه شد و آن کوه به مزار شهربانو تبدیل گردید.

پاسخ دوم

پاسخ نادرست دیگر آن است که ایرانیان در اصل با اعراب، اسلام و مسلمانان ضدیت داشتند. وقتی ایران به دست مسلمانان فتح شد، ایرانیان مجبور بودند در ظاهر بگویند ما مسلمان شده‌ایم و گرنه به قتل می‌رسیدند یا مجبور به پرداخت جریمه می‌شدند؛ از این رو در ظاهر اسلام را قبول کردند، ولی این بار همان عقاید زرتشتی‌گری و باورهای پیشین خود را تحت عنوان شیعه حفظ کردند و ادامه دادند؛ پس تشیع، مذهبی است که در اصل به دست ایرانیان ساخته شده است و ربطی به اسلام ندارد. اینان در استدلال خود تأکید می‌کنند که بحث باطنی‌گری، پادشاهی، عصمت و ... قبل از اسلام مطرح بود و به دوره‌ی بعد از اسلام نیز منتقل گردید.
پاسخ فوق نیز به چند دلیل نادرست است:
1. این نظریه در صورتی می‌تواند صحیح باشد که رهبران اصلی شیعه، ایرانی باشند؛ در حالی که همه‌ی رهبران اصلی شیعه، یعنی ائمه اطهار (علیهم السلام) عرب می‌باشند.
2. صحت این نظریه موقوف بر این است که شیعیان اولیه، همه ایرانی باشند؛ حال آنکه جز تعداد کمی از آنها، مانند سلمان فارسی، اغلب شیعیان از اعراب بودند.
3. نظریه‌ی فوق وقتی می‌تواند صحیح باشد که منابع و متون اصلی شیعه با سایر مسلمانان تفاوت داشته باشد و این تفاوت در منابع ایرانی مشاهده شود، ولی این طور نیست، زیرا اولین منبع اصلی مسلمانان قرآن کریم است که شیعه و غیرشیعه به آن اعتقاد دارند؛ دومین منبع نیز سنت است؛ اجماع هم به کتاب و سنت برمی‌گردد و عقل، که مربوط به مستقلات عقلیه است، به ایرانیان اختصاص ندارد، بلکه مربوط به همه است.
4. نظریه‌ی فوق وقتی می‌تواند درست باشد که ایرانیان از همان قرون اولیه، همگی شیعه باشند؛ در حالی که ایرانیان در این دوره‌ها غالباً غیر شیعه بوده و به اسلام اهل سنت گرایش داشته‌اند؛ رهبران اهل سنت هم از ایرانیان بوده‌اند. همچنین اغلب مؤلفان متون دینیِ اهل سنت، ایرانی بوده‌اند و این نکته‌ای است که شهید مطهری در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران به آن توجه کرده است. از طرف دیگر، بسیاری از رهبران شیعه تا قرن دهم هجری، غیرایرانی بوده و اغلب آنان در خارج از ایران اقامت داشته‌اند. شیخ مفید، سیدمرتضی، محقق حلی، شهید اول و علمای جبل عامل - که بعدها به دعوت صفویه به ایران آمدند - و همچنین محقق کرکی - که حوزه‌های علمیه شیعه را در ایران، عراق و مناطق دیگر گسترش داد - همه غیرایرانی بودند. این نکته صحیح است که فرهنگ، زبان، زمان، مکان، رسوم و عادات بر آموزه‌های مذهبی تأثیرگذارند؛ اما این‌گونه نیست که این عوامل سبب شوند که مذهب تشیع اختصاصاً برای ایرانیان تأسیس شده باشند؛ البته فقه شیعی بر عنصر زمان، مکان، تاریخ و ... بسیار تأکید می‌کند و این تأثیر و تأثر را نمی‌توان انکار کرد، ولی این مسئله تعیین کننده نیست. برخی آموزه‌های فلسفی، عادات و داستان‌های مربوط به قبل از اسلام نیز به بعد از اسلام منتقل شده است. در واقع، ایرانیان بخشی از میراث خود را حفظ کرده‌اند؛ اما هرگز آن را جزئی از تشیع ندانسته‌اند، بلکه بعضی از این مسائل، مثل زبان فارسی، عید نوروز و...، مربوط به آداب و رسوم ملی است که به تشیع ربطی ندارد. ایرانیان هیچ‌گاه زبان فارسی را رها نکردند، زیرا بین اسلام و ایران تضادی نبوده است بلکه در موارد تعارض نیز خود به نفع اسلام از آداب و رسوم ملی دست کشیده و اسلام را مقدم دانسته‌اند.

پاسخ سوم

از پاسخ‌های نادرست دیگر آن است که می‌گویند: ایرانیان تا قرن دهم هجری سنی بودند؛ اما از آن پس، با زور صفویان به تشیع گرایش یافتند، زیرا شاه اسماعیل صفوی وقتی در تبریز تاج‌گذاری کرد، بسیاری از سنی‌ها را قتل عام نمود.
پاسخ فوق به چند دلیل نادرست است:
1. شاه اسماعیل یک جوان چهارده ساله بود و نمی‌توان پذیرفت که وی بدون حمایت شیعیان به قدرت رسیده باشد، زیرا منطقی نیست که حامیان وی از سنی‌ها باشند و بر ضد مذهب خود و به نفع مذهب تشیع، از او حمایت کنند؛ بنابراین باید بپذیریم که در آن زمان، شیعیان زیادی در ایران حضور داشتند که صفویان به اتکای آنان توانستند نیرویی آماده کنند و در برابر عثمانی، که یک امپراتوری پر قدرت و مدعی سنی مذهب بود، بایستند و با او مقابله کنند و سرانجام حکومت تشکیل دهند.
2. نکته‌ی دیگر آنکه در تاریخ ثابت نشده است که صفویه با زور شمشیر، شیعه را در ایران مستقر کرده باشند؛ البته در موارد اندکی، صفویان، اهل سنت را آزار می‌دادند؛ چنان که شیعیان نیز تحت آزار عثمانی‌ها قرار می‌گرفتند و روشن است که عمل هر دو حکومت، نادرست و غیراسلامی بوده است.

پاسخ صحیح و منطقی

پاسخ صحیح و منطقی این است که نخست بپذیریم که استقرار و نفوذ مذهب در میان یک قوم، امری تدریجی - و نه دفعی - است. ما نباید به دنبال تاریخ خاص و معینی باشیم. به نظر می‌رسد از هنگامی که اولین ایرانی به تشیع گرایش پیدا کرد تا زمانی که تشیع در ایران فراگیر شد، حدود ده قرن به طول انجامیده باشد. حوادثی که در طی ده قرن اولیه‎‌ی اسلام در ایران، به وقوع پیوست، باعث فراگیری تشیع در ایران شد که در اینجا به اجمال می‌توان به آنها اشاره کرد: نخست آنکه سلمان، صحابه‌ی با وفای پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام)، فردی ایرانی و شیعه بود. در یمن نیز ایرانیانی حضور داشتند که به اهل بیت (علیهم السلام) متمایل بودند. یمن در زمان حیات رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) و به دست حضرت علی (علیه السلام) فتح شد و اهالی آنجا از همان زمان با حضرت علی (علیه السلام) آشنا شدند. ساحل خلیج فارس تا یمن نیز تحت نفوذ ایران بود. در دوره‌ی خلیفه‌ی دوم، فرزند وی ایرانیان موجود در مدینه را به قتل رساند. حضرت علی (علیه السلام)، پس از تشکیل حکومت در کوفه، اعلام کرد که بین عرب و عجم تفاوتی نیست و عرب هیچ‌گونه فضلی بر عجم ندارد. این مسئله باعث شد تا ایرانیان مقیم کوفه به حضرت علی (علیه السلام) گرایش پیدا کنند.
پس از شهادت حسین بن علی (علیه السلام)، ایرانیان دریافتند که از اسلام دو قرائت وجود دارد: اسلام یزیدی و اسلام حسینی، بنی‌امیه به سبب سابقه‌ی تاریک در رفتار ظالمانه و تبعیض‌آمیز، در قلوب ایرانیان جایی نداشتند؛ بنابراین ایرانیان به طور طبیعی به امام حسین (علیه السلام) گرایش پیدا کردند و بعدها هم در سقوط بنی‌امیه نقش بزرگی ایفا نمودند، زیرا بنی‌عباس با شعار حمایت از آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) قیام کردند؛ اما بعداً معلوم شد که این جریان نیز با مکتب اهل بیت فاصله دارد. برخی از شاگردان امام صادق و سایر ائمه (علیهم السلام) در ایران حضور یافتند و با تبلیغ و ترویج گسترده‌ی مکتب اهل بیت (علیهم السلام)، ایرانیان را به پیروی از این مکتب دعوت کردند. برخی از امام‌زادگان نیز به سبب ظلم منصور دوانیقی به ایران آمدند و در سراسر این دیار پراکنده شدند. این حضور عامل دیگر گسترش تشیع در ایران بود.
عامل دیگر، ورود حضرت رضا (علیه السلام) به ایران و اقامت ایشان در خراسان می‌باشد. یکی از دلایلی که موجب شد تا مأمون امام رضا (علیه السلام) را ولی عهد نماید، مقابله با اعرابی بود که از برادرش امین حمایت می‌کردند. تحلیل وی این بود که با انتخاب امام رضا (علیه السلام) به ولایت عهدی خود، علاوه بر شیعیان ایرانی، شیعیان عرب را نیز به سوی خود جذب خواهد کرد و این امر باعث تقویت قدرت وی و ضعف امین خواهد شد. حضور حضرت معصومه (علیها السلام) در قم، شاه چراغ (رحمه‌الله) در شیراز و صدها امامزاده دیگر در سراسر ایران، از جمله دلایل مهم گرایش مردم ایران به مذهب تشیع می‌باشد. همچنین در عصر آل‌بویه، زمینه‌های تبلیغ فراهم شد. در این دوره، کتاب‌های مهم شیعی، مثل تهذیب، استبصار، کافی و من لا یحضره الفقیه تألیف شد و بزرگانی چون شیخ صدوق، شیخ مفید، شیخ طوسی، سیدمرتضی و سیدرضی، اسلام شیعی را به مردم معرفی کردند.
در دوره‌ی ایلخانان، علامه حلی به مدت حدود ده سال در ایران حضور یافت. ایشان که در علوم اسلامی، از جمله فقه، کلام و ... مهارت خاصی داشت، به ترویج احکام همت گماشت. همچنین باید از تلاش‌های ارزنده‌ی خواجه نصیرالدین طوسی یاد کرد. همه‌ی این فعالیت‌ها در گرایش ایرانیان به تشیع نقش مهمی داشته است. حلقه‌ی آخری این جریان، تأسیس دولت صفویه، رسمیت یافتن مذهب تشیع، دعوت از علمای شیعه از سراسر جهان اسلام و حضور آنان در ایران بوده است. این همه سبب گردید تا پس از طی ده قرن، سرانجام در عصر صفویه، اسلام شیعی در ایران گسترش یابد و به یک مکتب و مذهب فراگیر در این کشور تبدیل شود. (2)

پی‌نوشت‌ها

1. برای مطالعه‌ی بیشتر ر. ک: سید جعفر شهیدی، علی بن‌الحسین (علیه السلام) و مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران. استاد مطهری در این کتاب، به تفصیل به نقد و بررسی این ماجرا پرداخته است.
2. برای مطالعه‌ بیشتر می‌توان به کتاب‌هایی که در باب تاریخ تشیع در ایران نگاشته شده است. از جمله کتاب دو جلدی رسول جعفریان به همین نام مراجعه کرد.

منبع مقاله :
لک‌زایی، نجف، (1391)، تحولات سیاسی- اجتماعی ایران معاصر، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ دوم